اِذا جاء نصر الله و الفتح . . .

حسین ع هم امام زمان خودش بود!

اِذا جاء نصر الله و الفتح . . .

حسین ع هم امام زمان خودش بود!

اِذا جاء نصر الله و الفتح . . .

آقا اجازه ؟!
دل زده ام از تمام شهر
بی تو دلم گرفته از این ازدحام شهر
آقا اجازه ؟!
دست خودم نیست خسته ام
در درس عشق ، من صف آخر نشسته ام
در این کلاس ، عاطفه معنا نمی دهد
اینجا کسی برای تو برپا نمی دهد
آقا اجازه ؟!
بغض گرفته گلویمان
آنقدر رد شدیم که رفت آبرویمان
اللهم عجل لولیک الفرج

عیسی بن مریم, نه! موسی بن جعفر!

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۶:۴۶ ب.ظ


نشسته بود وسط کوچه کنار بچه هایش,گریه میکردند...
پرسید:
"چرا گریه می کنید؟"
زن گفت: تو هم مثل بقیه می پرسی و می روی...
دوباه پرسید.
زن جواب داد:
" بچه هایم بی پدرند,گاومان هم مرد.به نان شبم محتاجم."
ایستاد کنار کوچه,شروع کرد به خواندن نماز...
زیر لب چیزهایی گفت...
چوب را برداشت زد به گاو...
حیوان به خودش تکان داد و بلند شد.
مرد آرام آرام می رفت بین جمعیت...
زن دوید دنبالش:
" تو عیسی بن مریم هستی؟"
عیسی بن مریم, نه! موسی بن جعفر!



نظرات (۱)

سلام

باب الحوائج موسی بن جعفر فرمودند :

فرمود: نسبت به هم نوع خود خیر و نیکى داشته باش ، و سخن خوب و مفید بگو، و خود را تابع بى تفاوت و بى مسئولیت قرار مده .
پاسخ:
سلام

حیف آقا به این خوبی که تو زمانه ما اینقدر مهجور موندن :(
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی