اِذا جاء نصر الله و الفتح . . .

حسین ع هم امام زمان خودش بود!

اِذا جاء نصر الله و الفتح . . .

حسین ع هم امام زمان خودش بود!

اِذا جاء نصر الله و الفتح . . .

آقا اجازه ؟!
دل زده ام از تمام شهر
بی تو دلم گرفته از این ازدحام شهر
آقا اجازه ؟!
دست خودم نیست خسته ام
در درس عشق ، من صف آخر نشسته ام
در این کلاس ، عاطفه معنا نمی دهد
اینجا کسی برای تو برپا نمی دهد
آقا اجازه ؟!
بغض گرفته گلویمان
آنقدر رد شدیم که رفت آبرویمان
اللهم عجل لولیک الفرج

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عیسی» ثبت شده است

«ضیاء و ضوء» درخشش و تابشی است که از خود شئ ساطع می شود، مانند تابش و درخشش چراغ و شمع. و «نور» روشـنـائی و تابـشی است که از خـود شئ ساطع نمی شود بلکه بازتاب تابش ضیاء است. و اینکه آیه می گوید: خـورشـیـد «ضیاء» است و ماه «نور»، به این معنی است که تابش خورشید از خود آن است ولی تابـش ماه از خـود آن نیست بـلـکه بازتاب تابش خورشید است.
(این موضوع در سوره نوح و به نقـل از حضرت نوح آمـده. یعـنی وی چند هـزار سال پـیش از میلاد حضرت مسیح به مـردم گـفـتـه بـوده که: تـابـش خـورشید از خود آن و تابش ماه بازتاب تابش خورشید است. ولی مردم طـبـق معـمـول بوی می خندیده اند).

ضیا

  • بنده خدا


نشسته بود وسط کوچه کنار بچه هایش,گریه میکردند...
پرسید:
"چرا گریه می کنید؟"
زن گفت: تو هم مثل بقیه می پرسی و می روی...
دوباه پرسید.
زن جواب داد:
" بچه هایم بی پدرند,گاومان هم مرد.به نان شبم محتاجم."
ایستاد کنار کوچه,شروع کرد به خواندن نماز...
زیر لب چیزهایی گفت...
چوب را برداشت زد به گاو...
حیوان به خودش تکان داد و بلند شد.
مرد آرام آرام می رفت بین جمعیت...
زن دوید دنبالش:
" تو عیسی بن مریم هستی؟"
عیسی بن مریم, نه! موسی بن جعفر!



  • بنده خدا